عکس پروفایل

عکس زیبای ماه با منظره شب و ابر / اشعار زیبا با مضمون ماه و شب و ستاره

نگاه کردن به ماه، به انسان انرژی خاصی می دهد و به خصوص اگر ماه کامل باشد بسیار زیباتر است. در این قسمت های عکس پروفایل ماه به همراه منظره شب و ابر را آماده کرده ایم. در ادامه اشعار زیبا در مورد ماه و شب را هم گردآوری کرد ایم.

عکس ماه و منظره شب زیبا + شعر ماه

در کوره راه گمشده سنگلاخعمرمردی نفس زنان تن خود میکشد به راهخورشید و ماه روز و شب از چهره زمانهمچون دو دیده خیره به این مرد بی پناهایبس به سنگ آمده آن پای پر ز داغای بس به سر فتاده در آوش سنگ هاچاه گذشته بسته بر او راه بازگشتخو کرده با سکوت سیاه درنگ هاحیران نشسته در دل شبهای بی سحرگریاندویده در پی فردای بی امیدکام از عطش گداخته آبش ز سر گذشتعمرش به سر نیامده جانش به لب رسیدسو سو زنان ستاره کوری ز بام عشقدر آسمان پخت سیاهش دمید و مردوین خسته را به ظلمت آن راه ناشناستنها به دست تیرگی جاودان سپرداین رهگذر منم که همه عمر با امیدرفتم به بام دهر برآیم به صد غروراما چه سود زین همه کوشش که دست مرگخوش می کشد مرا به سراشیب تنگ گورای رهنورد خسته چه نالی ز سرنوشتدیگر ترا به منزل راحت رسانده استدروازه طلایی آن را نگاه کنتا شهر مرگ راه درازی نمانده است

عکس قرص ماه کامل زیبا

ارغوان

شاخه ی هم خون جدا مانده ی من

آسمان تو چه رنگ ست امروز؟

آفتابی ست هوا

یا گرفته ست هنوز؟

من درین گوشه

که از دنیا بیرون ست

آسمانی به سرم نیست

از بهاران خبرم نیست

آنچه می بینم

دیوار است

عکس زیبای ماه و دریا

در کوره راه گمشده سنگلاخعمرمردی نفس زنان تن خود میکشد به راهخورشید و ماه روز و شب از چهره زمانهمچون دو دیده خیره به این مرد بی پناهایبس به سنگ آمده آن پای پر ز داغای بس به سر فتاده در آوش سنگ هاچاه گذشته بسته بر او راه بازگشتخو کرده با سکوت سیاه درنگ هاحیران نشسته در دل شبهای بی سحرگریاندویده در پی فردای بی امیدکام از عطش گداخته آبش ز سر گذشتعمرش به سر نیامده جانش به لب رسیدسو سو زنان ستاره کوری ز بام عشقدر آسمان پخت سیاهش دمید و مردوین خسته را به ظلمت آن راه ناشناستنها به دست تیرگی جاودان سپرداین رهگذر منم که همه عمر با امیدرفتم به بام دهر برآیم به صد غروراما چه سود زین همه کوشش که دست مرگخوش می کشد مرا به سراشیب تنگ گورای رهنورد خسته چه نالی ز سرنوشتدیگر ترا به منزل راحت رسانده استدروازه طلایی آن را نگاه کنتا شهر مرگ راه درازی نمانده است

عکس زیبا از ابر و ماه

به آسمان سلام کن

به خورشید لبخند بزن

عزیزنم

با فنجانی عشق

صبحت را آغاز کن

برخیز

ببین روبرویت نشسته ام

صبح در چشمان تو زیباست…

عکس فانتزی ماه

« اگر ماه بودم، به هر جا که بودم،»دل مهربان تو را می ستودموگر عشق بودی، به هر جا که بودم،فقط از تو در زندگی می سرودم

اگر ماه بودی، تو، با مهربانی،صدای مرا تا خدا می رساندیوگر عشق بودم تو با شعرهایت،مرا سوی دشت غزل می کشاندی

اگر باغ بودی، چو پروانه روزی،به عمق نگاه تو پر می کشیدموگر سنگ بودم، به هر جا که بودی،به روی مزار تو می آرمیدم

عکس با کیفیت ماه

تو را دارم ای گل، جهان با من است

تو تا با منی، جان جان با من است

چو می‌تابد از دور پیشانی‌ات

کران تا کران آسمان با من است

تصاویر زیبا از ماه و جنگل

ستاره بارون،توی دنیااینُ دل من می دونهاره.دل من می خواد برای توترانه ی عشقُ بخونهجای تو واسم سرابِزندگیم بی تو محالهتویی اون سر دنیاهستی از نبودنتگریون می خونهمست مستم. اره .جنونُاز چشای من می خونهمیشینم منتظر اینجاتا تو برگردی دوبارهتا تو دستامُ بگیریمنم بشم اون عشق نابتبزار باد اواز بخونهبزار هستیمُ بدونهببر اونورِ دنیاتادیگه عاشقی تنها نمونهبزارخورشید گرماشُ از من بگیرهعاشقمبزار اونم از عشق توجون بگیرهزمینُ ماهُ ستارهِدوست دارند مارو ببیننداخه ماه خودش به من گفتعشقتون شبُ می گیرهمی شینم منتظر اینجاتا تو برگردی دوبارهاخه قلبمتویِ خوابمسراغتُ از من می گیرهمی شینم منتظر اینجا تابارون خوابش بگیرهدیگه موقعِ باریدن چشممامدست اون منُ نگیرهتا تو باشی کنارمعشق تو واسم بمیرهاین روزا دیدم قناریاز نبود توگریش می گیرهاخه اون فقط تو دنیاغم عشقتُتو چشای من می بینهباد و خورشید.زمینُ ماهُ ستارهخواب ستاره بارون منُ واسم می بیننمی شینممی دوزم چشم به راهتشاید فقط بیای اشکامُ ببینیکه دلت برام بسوزهاین همه نشونه پس چیست؟نمی یای؟قرارِ بشم مُرده ی جونت؟اره منم میدونمدروغ می گن ماه و ستاره

عکس زیبا از ماه و ابر

آسمان که چشم های تو باشد

پرنده شدن

عاشقانه ترین آرزوی دنیاست

و پرواز

سبزترین حس دست هایم برای

نوشتن اردیبهشتی ترین شعر سال…

عکس ابر زیبا و ماه ستارگان

من کنار هجوم مبهم شبخسته دل منتظر به یک پیغامگفته است آن غزال زیبا رووعده گاه نگاهمان هر شامتا ستاره کنار چشمک ماه

عمر من باغ پر خزان فراقبنشستم خموش پای چنارآن رفیق همیشه ی تنهاشاهد جورهای بی حد یارکهنه یاری صبور و پا بر جا

گاه گاهی به یک اشاره کنمبا رفیق همیشگی نجوادیدی آخر به یک اشاره گذشتعمر بی حاصلم پر از غمهاسر تکان میدهد به ناله ی باد

سالها گذشت زان روزیکان پریچهر با منش ما بودشعر های پر از وصال دلمروزگاری وعید لیلا بودروزگار زنده بودن من

مژ ده های پریده رنگ دلمبا نبودش چو نقش بر آب استگر بیاید شبی کنار منشنوش داروی مرگ سهراب استشاهنامه آخرش خوش نیست

گفتمش بی قرار با اصرارمی شود لحظه ای بیایی بازلحظه ای پر ز بوی پروانهلحظه ای گم ز حسرت پروازلحظه ها رفت و او نیامد باز

گفتمش جان من به قربانتاز من خسته دل چه می خواهیگو به من آنچه را هوس کردیخوب من پس چرا نمی آییاین سوال بی جواب مانده هنوز

گاه لبخندی پر از کنایه ی مرگگاه حرفی پر از خیال فراربی توجه به آتش روحممیزد و می گریخت از دیداررفت و آخر دل مرا سوزاند

دوش با من بگفت چلچله ایمژده ای جانفزا که یار آیدآن پری روی ماه پیکر منبعد یک عمر انتظار آیدبی نوا دل چه زود باور بود

روزهایم یکی یکی بی عشقخسته از وعده های بودن تومی گذشتند و تشنه تر بودندچشم هایم به فصل دیدن توچه خزانی عجیب و حزن انگیز

دیشب اما کنار پیچک غمغزل عاشقانه خواندن داشتجمله های همیشه منتظرمهمچو غنچه غم شکفتن داشتمدتی باغ رنگ لاله ها را داشت

خبر از تو نبود اما منبی خبراز عروج و رفتن توبی هیاهوی عاشقانه ی خودلحظه هایی شبیه بودن تووه چه سخت است آخرین دیدار

شعر هایم تمام من بودندقصه های نگفتنی هایمخواندم و آتشی به پا کردمآتشی بر امید فردایموای از این یاس بی حضور خدا

آن شب اما فسانه دیگر بودحرف حرف تو بود با قلبمنور ماه و منو و چنار عزیزخلوتی بود با توو دردممعجزه چیست لحظه ای آرام

نا گهان آمدی تو خنده کنانچو ن همیشه ولی کمی محزونشاخکی از چنار در دستتپیش رویم نشسته ای مغبوننبض هایم عجول و بهت انگیز

مرگ آنشب ولی جوان تر بودخنده های تو مهربان تر بودلحظه ای من سیاهی دنیابه گمانم حضور آخر بودچه عروجی پر از غرور کبود

آخرین لحظه ها تو بودی بازاولین لحظه را تو سوزاندیاول و آخرم به هم دادیزندگی را چه ساده میراندیآمدی مردنم به سخره بری ؟!

لحظه ای بعد صدای ناله ی بادجسدی چشم هایی همیشه به راهشاهدم باش رفتم و نامدمی کند جان چنین به اشهد ماهکاش دیوانه منع ماه نداشت

اینک اما غمین چنار کهنمیکند موی خود به شیداییناله ی باد و برگ های عجولتاب ها می خورند به زیباییچه عزایی پر از حضور خدا

گر که با من نبود زنده دلیاینک اما ستاره بیدار استتا همیشه شب و چنار عزیزاز پریشانیم شرر بار استتا بماند همیشه بی تابی

گر ندیدم خوشی در این دنیااینک اما خوشم به دیدن توراستی بهشت من آنجاستباغکی پر ز فصل چیدن توباغ من هم پر از چنار شده

باغ من هم پر از چنار شده

(وامدار فریدون مشیری)

تصاویر جنگل و ماه

ای پرنده زیبا

زخم بالت را که می‌بستم

عاشقت شدم

نباید این‌قدر بی‌رحمانه دور می‌شدی

بی پر و بالم من

آسمان به آسمان

چگونه دنبالت بگردم؟

ای پرنده زیبا

اسیر زیبایی‌ات شده‌ام

مرا به قفس انداخته ای

عکس فانتزی پشت زمینه ماه

شب آمد و دل شد به هوای می و ساقیآن باده ی باقیآن ساغر و آن جام شراب و خُم پر جوشآن کوچه ی پر خاطره و آن شب خاموشآن شام پر از پرتو مهتابآن جوی پر از آبآن ناله ی مرغ شب و آن دیده ی بیدارآن عاشق تبدارآن آهوی دشت و دل صیاد پر از دامآن سنگ و کبوتر که نشسته به لب بامآن اشک که لرزیدآن ماه که خندیدآن سلسله ی عشق تو در متن شب کوچه ی اشعارآن خنده ی شیرین تو بر مرگآن جمله که از مرگ نترسیدآن عشق بهار و دل باقیکان روز گرفتی به درون دل آن جشنمیلاد اقاقیآن جرعه ی آخر که تو در جام نهادیآن جام که دیریستبر حال خرابت ره آباد نداردآن ساز که دیگر بگسست و طرب شاد نداردآن معبد هستی که به محراب وجودش دل تو خواستسقفش بشکافی و برافشانی ازآن طرح گلی شادآن رنگ که بر چهره ی دنیا بفشاندیتا باز خداوند ، از چهره ی بیچاره ی مردم بکند یادآن سرو که خفته به دل خاکآن باد و بیابانآن روح عظیم و نفس پاکآن بوی لطیف نم بارانآن غنچه ی بازی که زبعد تو دلش گشت پریشانآن قطره ی اشکی که به آئینه چکیده استآن روز که دیدی ، یک تار سیاهیدر بین سپیدیِ سَرَت ناله دمیده استآن صحبت پژمردن یک جنگل پُر برگآن مرگ قناری به قفس که نگرفتی تو به خود مرگآن مرگ پر از وحشت آدمآن باد که پیچیدبر پیکر باغ و به دلش برد تن برگآن برگ که خشکیدآن دشمنی زندگی و مرگآن ساعت پنجاه ،آن ثانیه ی هشتآن لحظه ی سر آمده ی عمر که پر گشتای یاد تو چون ساغر مهتابای شعر تو چون روشنی آباز جوشش این جام تو لبریز شرابماز بوی دل انگیز شراب تو خرابماین گونه مرا ساخته ای مست فریدونقلب من از این عشق جوان است فریدوناین عشق ، این جاماین دفتر شعر این دل آراممدیون تو و شعر تو و این بوستان است است فریدون

عکس ماه زیبا و آب دریا

یادی از فریدون عزیزبی تو در حسرت دیدارز هرکوی گذشتمهمه تن محو خیالت که تو ای حور بهشتم

به ثریا نگرم صورت چون ماه تو بینمچکنم من زفراقت غم ودردم بنوشتم

تو کجا بودی و دل سخت به دنبال تو بودهمه شب شعر سرودم همه غیراز تو بهِشتم

به کجا می بردم عشقِ تو ای سرو خرامکه گرفتار توأم ساکن هر کوی و کِنشتم

همه بیگانه ز خویشم همه مجنون تو دلبرتو مکن منع دلم در دل خود مهر تو کِشتم

چه بگویم که چه کردی به دلم ای مه خوبانتو بیا تا که نبینی به سرم خاکی وخِشتم

همه جویا وتو در پرده ی اسرار بماندیهمه تن عاشقم وسوخته ای جان وسرشتم

نر گست مست شدو برده زمن خواب و قرارمچکنم عاشق آن چشم تو وروی تو گشتم

نکنم ترک وصالت نروم در پی دیگرهمه شب جشم تو دارم همه در ماه بگشتم

چه کند احمد دیوانه که در تاب و تب استدلبرم با دل ویرانه نگر ساکن دشتم

عکس با کیفیت ماه

آسمان

و هر چه آبیِ دیگر

اگر چشمان تو نیست

رنگ هدر رفته است

بر بوم روزهای حرام شده

چه رنگ‌ها که هدر رفتند

و تو نشدند.

تصاویر قرص هلال ماه

در بیابانی دورکه نروید جز خارکه نخیزد جز مرگکه نجنبد نفسی از نفسیخفته در خاک کسیزیر یک سنگ کبوددردل خاک سیاهمی درخشد دو نگاهکه به ناکامی ازین محنت گاهکرده افسانه هستی کوتاهباز می خندد مهرباز می تابد ماهباز هم قافله سالار وجودسوی صحرای عدم پوید راهبا دلی خسته و غمگین همه سالدور از این جوش و خروشمی روم جانب آن دشت خموشتا دهم بوسه بر آن سنگ کبودتاکشم چهره بر آن خاک سیاهوندرین راه درازمی چکد بر رخ من اشک نیازمی دود در رگ من زهر ملالمنم امروز و همان راه درازمنم اکنون و همان دشت خموشمن و آن زهر ملالمن و آن اشک نیازبینم از دور در آن خلوت سرددر دیاری که نجنبد نفسی از نفسیایستادست کسیروح آواره کسیتپای آن سنگ کبودکه در این تنگ غروبپر زنان آمده از ابر فرودمی تپد سینه ام از وحشت مرگمی رمد روحم از آن سایه دورمی شکافد دلم از زهر سکوتمانده ام خیره به راهنه مرا پای گریزنه مرا تاب نگاهشرمگین می شوم ازوحشت بیهوده خویشسرو نازی است که شاداب تر از صبح بهارقد برافراشته از سینه دشتسر خوش از باده تنهایی خویششاید این شاهد غمگین غروبچشم در راه من استشاید این بندی صحرای عدمبا منش سخن استمن در این اندیشه که این سرو بلندوینهمه تازگی و شادابیدربیابانی دورکه نروید جز خارکه نتوفد جز بادکه نخیزد جز مرگکه نجنبد نفسی از نفسیغرق در ظلمت این راز شگفتم ناگاهخنده ای می رسد از سنگ به گوشسایه ای می شود از سرو جدادر گذرگاه غروبدر غم آویز افقلحظه ای چند بهم می نگریمسایه می خندد ومی بینم وایمادرم می خنددمادر ای مادر خوباین چه روحی است عظیموین چه عشقی است بزرگکه پس از مرگ نگیری آرامتن بیجان تو در سینه خاکبه نهالی که در این غمکده تنها ماندستباز جان می بخشدقطره خونی که به جا مانده در آن پیکر سردسرو را تاب و توانمی بخشدشب هم آغوش سکوتمی رسد نرم ز راهمن از آن دشت خموشباز رو کرده به این شهر پر از جوش و خروشمی روم خوش به سبکبالی بادهمه ذرات وجودم آزادهمه ذرات وجودم فریاد

عکس ماه زیبا

عکس خوشگل از ماه

امیدواریم از تماشای عکس های زیبای ماه لذت برده باشید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا